با وجود آشکار بودن موضوع، شماری از کارشناسان و شبهکارشناسان آمریکایی هنوز هم افتخار ندادهاند و موضوع نفت را از جمله انگیزههای آمریکا و بریتانیا برای اشغال عراق در سال 2003 قلمداد نمیکنند.
حتی تا همین امروز هم شرکت رسانههای گروهی فاونینگ، بهعنوان شریک جرم دولت آمریکا به لاپوشانی اخبار ناخوشایند درباره عراق ادامه میدهد اما اسناد جدیدی منتشر شده که نشان میدهد جنگ عراق حقیقتا بر سر نفت بودهاست.
اگر برنامه« اینک دمکراسی» ایمی گودمن را ندیدهاید، یا مطبوعات بریتانیا را نمیخوانید، آخرین شواهد مستندی را که نشان میدهند لردها و لیدیهای بریتانیا چه راحت درباره انگیزههای اشغال عراق دروغ میگفتهاند، از دست دادهاید؛ اینکه شرکتهای بزرگ نفتی مانند بریتیش پترولیوم در ماههای آخر منتهی به اشغال عراق تا چه حد حرص به دست آوردن نفت این کشور را داشتهاند.
گرگ موتی، محقق امور نفت در کتاب جدیدش با عنوان «دمیدن بر آتش: نفت و سیاست در عراق اشغالی» شواهد مستندی را درباره علل واقعی اشغال عراق ارائه میکند. آقای موتی ظاهرا خوششانستر از همتایان آمریکاییاش بوده، چرا که دولت بریتانیا به درخواست او برای اعمال قانون آزادی اطلاعات، واکنش بهتری نشان داده است.
وی پس از 5سال تلاش، موفق به دریافت بیش از هزار سند رسمی، شامل اطلاعات و نکاتی شدکه ظاهرا در سخنان اعیان و اشراف بریتانیا، اربابان صنعت نفت این کشور و دولت تونی بلر- در زمان وقوع جنگ در عراق- انعکاس چندانی نیافتند.
در 19 آوریل، روزنامه بریتانیایی ایندیپندنت گزارشی درباره افشاگریهای جدید پیرامون ماجرای اشغال عراق منتشر کرد؛ افشاگریهایی که شرکت رسانهای فاونینگ همچون طاعون از آنها میگریزد.
ایندیپندنت با نقل قول از مدارک رسمی بریتانیا نشان میدهد که دورنمای به چنگ آوردن منابع نفت عراق در سال 2003 چگونه آب دهان مدیران بریتیش پترولیوم را راه انداخته بود و ظاهرا کارمندان وزارت امور خارجه بریتانیا آب دهان آنها را از گزارشهای خود با ادبیات دیپلماتیک و نثری مودبانه پاک میکردهاند. ایندیپندنت مینویسد:
وزارت امور خارجه در تاریخ 6نوامبر 2002 از [مقامات] بریتیش پترولیوم دعوت میکند تا طی جلسهای درباره فرصتهایی که پس از تغییر حکومت عراق به وجود خواهد آمد، صحبت کنند. در خلاصه صورت جلسه مذکور چنین آمده است: عراق یک چشمانداز نفتی بزرگ است و بریتیشپترولیوم مشتاق و بیتاب حضور در آنجاست... .
در حالی که بریتیش پترولیوم در انظار عمومی تأکید میکند که هیچ منافع استراتژیکی در عراق ندارد، مقامات آن در جلسه خصوصی با وزارت امور خارجه گفتند که عراق مهمتر از هر هدف دیگری است که ما طی سالهای متمادی دیدهایم... بریتیش پترولیوم بسیار راغب است تا برای به دست آوردن سهمی از ذخایر نفت عراق- دومین ذخایر بزرگ جهان- دست به حتی خطرات بزرگ بزند.
جالب آنکه بریتیش پترولیوم در انظار عمومی و برای مردم عادی ساز دیگری میزند. لرد براون، مدیر اجرایی وقت این شرکت در تاریخ 12مارس 2003 (یک هفته پیش از حمله به عراق) اظهار داشت: شروع جنگ برای نفت، در تفکرات من یا بریتیش پترولیوم جایی ندارد.
با این حال، اسناد رسمی از تناقض [در اظهارات و عملکرد مقامات شرکت نفتی بریتانیا] خبر میدهند.
محتوای صورت جلسه دیگری بین بریتیش پترولیوم و شرکت نفتی شل در 31 اکتبر سال 2002 این ادعا را تقویت میکند. بر این اساس، لیدی سایمنز، وزیر وقت بازرگانی بریتانیا تأیید میکند که شرکتهای نفتی این کشور نباید در رقابت بر سر نفت عراق بازنده باشند، به خصوص با توجه به اینکه بریتانیا خود حامی شاخص و مهم دولت آمریکا در طول بحران [عراق] محسوب میشود.
تونی بلر، نخستوزیر بریتانیا نیز در اظهارات عمومی خود به همین اندازه ریاکار بوده است.
در برنامه روز 19آوریل اینک دمکراسی، کلیپ کوتاهی پخش شد که طی آن گرگ موتی، محقق امور نفت توجه بینندگان را به سخنرانی تلویزیونی تونی بلر در 6 فوریه سال 2003 (6 هفته پیش از شروع جنگ) جلب کرد. در آن سخنرانی تونی بلر گفته بود: این تصور که ما به نفت عراق چشم دوختهایم، واهی است. این یکی از موهومترین نظریههای توطئه است که میتوان تصور کرد.
موتی خاطرنشان کرد: در حالی که بلر این سخنان را بر زبان میراند، در یک سند محرمانه وزارت امور خارجه بریتانیا، خطمشی این کشور در قبال نفت عراق این چنین تبیین میشد؛«بریتانیا دارای منافع حیاتی در زمینه نفت عراق است».
لاندن میل آنلاین روز 20آوریل تناقضات موجود را در اسناد افشا شده با همان سهلانگاری مرسوم انگلیسی جمعبندی کرد. این رسانه بریتانیایی خاطرنشان کرد که ملاقاتهای پیاپی مدیران صنعت نفت بریتانیا و دولت این کشور در اواخر سال 2002 عمدتا با این اظهارنظر رسمی که ذخایر عظیم نفت عراق موضوع چندان مهمی در ماههای منتهی به اشغال این کشور نبوده، پایان مییافت.
بازگشت به واشنگتن
شرکت رسانهای فاونینگ با وجود افشاگریهای اخیر هنوز از اذعان به اینکه گزارشگران و اعضای سرشناساش تا چه حد درباره اهمیت مسئله نفت در اشغال عراق اشتباه میکردهاند، سر باز میزند. آنها در زمان حمله به عراق، یکصدا پشت سر بوش و بلر ایستادند و با پیروی از نخستوزیر بریتانیا، نقش مسئله نفت را در شروع جنگ، توهم توطئه خواندند.
در آن زمان مؤسسه فاونینگ تأکید کرد که جنگ پیشگیرانه برای حفاظت از آمریکاییها در برابر سلاحهای کشتار جمعی عراق و همدستی صدامحسین با اسامهبنلادن ضروری است، جالب آنکه در نهایت هیچ اثری از سلاحهای کشتار جمعی یا نشانهای دال بر ارتباط صدام با بنلادن پیدا نشد.
مدافعان جنگ همچنین بر تنور احساسات شرافتمندانه شهروندان غرب نسبت به ارتقای حقوق بشر و بسط دمکراسی [در عراق] میدمیدند و از آن سوء استفاده میکردند.
در 15 دسامبر سال 2002، استیو کرافت، گزارشگر برنامه 60 دقیقه از رامسفلد، وزیر وقت دفاع ایالات متحده پرسید: برای افرادی که فکر میکنند [اشغال قریبالوقوع عراق] با هدف رسیدن به نفت است، چه پاسخی دارید؟ رامسفلد چنین پاسخ داد: مزخرف است. این طور نیست. حرفهایی در این باره مطرح است... ؛ افسانههایی که سر هم میشود. خوشحالم که این پرسش را مطرح کردید. این اقدام ربطی به نفت ندارد. مطلقا ربطی ندارد.
اما آیا واقعا جورج بوش، رئیسجمهور وقت و دیک چنی، معاون او با این ایده که کنترل ذخایر نفت عراق را به دست گیرند، آمریکا را وارد جنگ کردند؟
دیک چنی البته اهمیت ژئوپلیتیک نفت را پیش از آنکه به همراه بوش وارد کارزار انتخابات ریاستجمهوری سال 2000 شود، درک میکرد. وی در مقام رئیس هیأت مدیره شرکت هالیبرتن در پاییز سال 1999 چنین میگوید: از شرکتهای نفتی انتظار میرود برای به دست آوردن منابع جدید و جبران کمبود نفت و نیز برآوردن تقاضاهای جدید تلاش کنند. از این رو باید پرسید نفت از کجا باید تأمین شود. دولتها و شرکتهای ملی نفت عملا کنترل 90درصد منابع نفت جهان را در اختیار دارند. نفت همچنان یک کسب و کار دولتی محسوب میشود و خاورمیانه با برخورداری از دوسوم منابع نفت جهان و پایینترین هزینه استخراج، همچنان هدف بزرگ و نهایی است. از زمان اشغال عراق، چند چهره خودی در واشنگتن زبان گشوده و از واقعگرایی فروخفته سیاسی(1) درباره ارزش استراتژیک نفت سخن به میان آوردهاند. اوایل ماه می سال 2003 (روزهای نخست آغاز اشغال عراق) پاول ولفوویتز، قائم مقام وقت وزارت دفاع آمریکا در پاسخ به این پرسش که چرا بوش به جای کرهشمالی به عراق حمله کرد، با خونسردی گفت: چون عراق روی دریای نفت خوابیده است.
در مراحل نخست [اشغال] بهنظر میرسید ولفوویتز همچنان عراق را قطعه کیکی میداند که کنث آدلمن، متحد نومحافظهکارش وعده آن را داده بود. در آن زمان با توجه به پیروزی ظاهرا آسان آمریکا در جنگ و این روحیه مرسوم آمریکاییها که طرفدار فرد پیروزند، ولفوویتز احتمالا تصور میکرد که کمی صراحت کلام، کسی را نخواهد رنجاند.
آن هنگام تیم بوش همچنان امیدوار بود که فرصتطلب شیاد و جنایتکاری مانند احمد چلبی را میتوان بر مسند قدرت در عراق نشاند و وی درها را روی شرکتهای نفتی غرب خواهد گشود و اسرائیل را به رسمیت خواهد شناخت.
ولفوویتز، آدلمن و نومحافظهکاران اگر بویی از عقلانیت برده بودند، میبایست در بلندپروازیهای احمقانه خود تجدیدنظر میکردند. این تصور که چلبی دارای هوادارانی در عراق است یا میتواند افرادی را دور خود جمع کند، در عمل خیالی باطل از آب در آمد.
بر اساس نتایج یک نظر سنجی وزارت امورخارجه آمریکا در سال 2003، چلبی تنها رهبر سیاسی در عراق بود که از نظر مردم این کشور، نقاط ضعفش بر نقاط قوت او پیشی میگرفت. این موضوع جای تعجبی نداشت، چه چلبی و خانواده ثروتمندش در سال 1956 عراق را ترک کرده بودند.
با اینکه چلبی ریشه و هویتی در عراق نداشت، دلالان نومحافظهکار در واشنگتن و بغداد به او کمک کردند تا در سال 2005 بهعنوان جانشین نخستوزیر و رئیس شورای انرژی عراق که سیاستهای نفتی این کشور را تعیین میکند، منصوب شود. چلبی همچنین مدتی نیز بهعنوان کفیل وزارت نفت فعالیت میکرد.
خودیها تأثیر نفت را در اشغال عراق افشا میکنند
پاول اونیل، نخستین وزیر خزانهداری در دوران بوش که بهدلیل مخالفت با رئیسجمهور در زمینه کاهش مالیاتها و جنگ در عراق در سال 2002 برکنار شد، از نخستین خودیهایی بود که پیرامون دلمشغولی کاخسفید درباره نفت عراق از نخستین روزهای ریاستجمهوری جورج بوش- هنگامی که مشاوران وی درباره تقسیم نفت عراق نقشه میکشیدند- به افشاگری پرداخت.
ران ساسکایند در کتاب خود تحت عنوان «بهای وفاداری» که در سال 2004 چاپ شد، از قول اونیل میگوید که اشغال عراق از جمله مباحث مطرح شده در نخستین جلسه شورای امنیت ملی ایالات متحده به ریاست بوش بود. به گفته اونیل، از همان روزهای نخست ورود بوش به کاخسفید، پیام او به وزرای امنیت ملی این بود که راهی برای این کار (اشغال عراق) بیابید.
افشاگریهای پیاپی بعدی، نظر اونیل را درباره اهمیت نفت در محاسبات دولت بوش تأیید کرد. با این حال تلاش محققان آمریکایی برای دستیابی به اسناد محرمانه در این زمینه- در چارچوب قانون آزادی اطلاعات- مانند همتایان بریتانیاییشان موفق نبوده است.
در پی ارائه یک دادخواست قضایی، وزارت دارایی آمریکا اقدام به جابهجایی برخی اسناد تیم دیک چنی از سال 2001، شامل نقشه میادین نفتی، خطوط انتقال نفت، پالایشگاهها و پایانههای نفتی و مناطق بالقوه مستعد برای اکتشاف نفت کرد.
در میان این مدارک همچنین نموداری تحت عنوان مدعیان خارجی میادین نفتی عراق و نیز نموداری شامل جزئیات پروژههای نفت و گاز عراق متعلق به پنتاگون وجود داشت.
حملات تروریستی القاعده در 11سپتامبر سال 2001 فرصت سیاسی مغتنمی را در اختیار بوش و چنی قرار داد تا برنامههای خود را برای منابع نفت عراق تحقق بخشند. بوش و چنی مدعی ارتباط صدام و سلاحهای تخریب جمعی او با القاعده شدند و باقی ماجرا.
ساسکایند در کتاب خود تصریح میکند: مدارک مذکور توسط سازمان اطلاعاتی پنتاگون(بازوی اطلاعاتی رامسفلد) آماده شده بود و در آنها نقشه میادین نفتی و مناطق استخراج نفت ونیز فهرستی از شرکتهایی که ممکن بود خواهان دریافت سهمی از این منابع باشند، آمده بود.
ساسکایند از قول اونیل ادامه میدهد: تلاش [دولت بوش] برای منصرف کردن سایر کشورها از مداخله در چالشهای نامعقولی که بر سر راه ایالات متحده خلق میشدند، در واقع با هدف تقسیم ذخایر دومین کشور نفتی جهان بین پیمانکاران خودی بوده است.
یک ماه پیش از شروع جنگ، یک مدیر نفتی به گزارشگر نیویورکتایمز گفت: برای هر شرکت نفتی حضور در عراق مانند حضور در یک شهربازی برای بچههاست.
با گذر زمان و تقلای دولت بوش برای مهار جنبش مقاومت خشونتبار عراقیها، سایر چهرههای سرشناس آمریکایی نیز به اهمیت نفت در محاسبات ایالات متحده برای جنگ در عراق اذعان کردند.
آلن گرینسپن، رئیس سابق خزانهداری فدرال در کتاب خود تحت عنوان عصر اغتشاش که در سال 2007 منتشر شد، چنین نوشت: من با اندوه به آنچه دیگران از آن آگاهند اذعان میکنم؛ اینکه جنگ عراق تا حد عمدهای به خاطر نفت بود.
ژنرال جان ابیزید، فرمانده سابق ارتش آمریکا در عراق نیز در سخنرانی 13 اکتبر سال 2007 خود ضمن تأیید اظهارات گرینسپن گفت: البته که جنگ عراق تماما به خاطر نفت بود.
جالب است که نخستین جنگ قرن 21 بر سر منابع، به خاطر آن بود که منبع پمپبنزینهای ایالات متحده هیچگاه خالی نشود؛ حاصل کار اما این شد که آمریکا اینک باید نفت را گالنی بیش از 4 دلار بخرد.
ریمکگاورن / آنتیوار
پی نوشت:
1- واقعگرایی سیاسی از مکاتب علم سیاست است که بر نقش واقعیات و منافع گروهها یا کشورها در تعاملات سیاسی تأکید میکند. این مکتب فکری در حد فاصل 2جنگ جهانی اول و دوم در اروپا، سکه رایج روابط بین کشورها بود.